هشتمین سلام
آسمان همیشه بارانی است دریا همیشه طوفانی است جنگل همیشه ویرانی است ما همیشه خاموشیم. اینترنت چیز خیلی خوبیه اما زیادیش خیلی بهتره مفت باشه که خیلی بهتره بچه هر چی باشه زیادیه زن کمش زیاده زیادش هم کمه. پول زیادش خیلی خوبه بدرد می خوره بچه نااهلش خوبه توی کتابا نوشته تنبلی کار خوبیه جای تنبل تو بهشته احمق راحت زندگی می کنه عزیزم غصه نخور زندگی زیباست اگه باختیم امروزو فردا که برجاست توی این شب سیاه مه گرفته نگاه کن خورشیدی از اون دورا پیداست... (احمدرضا نبی زاده) در شبی غمگین تر از من قصه رفتن سرودی تا که چشمم را سرودم آهههههههههههههههههههههههههههههه نه اینطوری نمیشه سال نو مسیحی هستش سال نوتون مبارک مسیحی ها من مسیحی نیستم تعطیلات کریسمس شما کجا می روید ما می خواهم برویم قطب جنوب با بچه ها شما نیاین شلوغ میشه حوصله هیشکی رو هم ندارم. من همانم تو همانیم ما همانیم پس چرا الاغ ها را می مانیم چون همانیم که نیستیم زیرا ما پشه خواریم و به یک جو راضی در شب راه می رویم و به سنگ و چماغ راضی ما تشنه لبانیم ای لیوان شرطه برخیز ما را ببر با خود به شهر روشنایی گر نبردی ما را بمیران تا توانی آسمان سیاه اما دیگه بارون نمی آد (الان داره بارون می آد شدید) برف می آد گوله گوله برف خیلی خاصیت داره در کتاب ها خواندم از برف را در مقداری آب آنار بجوشانید و سپس بیاشامید شفا عاجل پیدا نمی کنید ما همیشه بیماریم زیرا اگر بیمار نبودیم که سراغ شما نمی آمدیم و شما را به اربابی نمی گزیدیم ما اسیریم اسیر حاشیه ها و نبودن ها و ندیدن ها زیرا ما همیشه اسیریم تا بمیریم تا در این سرزمین جای نگیریم ما همینیم که هستیم بدتریم که بهتر نیستیم پس بهتر نیست بمیریم؟ زیرا ما همانیم که نمی خواهیم شما همانید که می مانید پس ما نمانیم و خرانیم در همینجا پس بمانیم تا ببینیم که چه پستیم چه ذلیلیم ما باید بیائیم به اینجا تا بسازیم همین جا برای نسل فردا تا نشوند ماها بمانند خرها بشوند آدمها. ما هستیم احمق ها کردیم حماقتها می کنیم حماقتها ما را باید یگذارند لای درزها ما سبکیم همانند پرها ضعیفیم بمانند مگسها و کثیفیم همانند خوکها ما که هستیم ما نیستیم اینها ما می شویم آنها تا بکوبیم بر دهان ها و بسازیم فرداها ما می توانیم همانند آدمها بمانیم تا خود نخواهیم باید بمانیم احمق ها و احمق ها همیشه شادند بمانند میمون ها پس بمانیم میمون ها؟ من چه می دانم. تو چه می دانی. ما می دانیم. ما می توانیم اگر بخواهیم.
حالا تو سایه نشینی مثل من-خوابای ابری می بینی مثل من-چقدر اینجا می خوری خون جگر-کبوتر عصاتو بندازو و بپر (عبدالجبار کاکایی - فریدون هم این ترانه رو خونده) امشب غذا چی داریم نون و بوریشت داریم.
سعی کنید فکر کنید منطقی فکر کنید آدم بسازید تا آدم شوید نترسید چون مرگ انتهای زندگی نیست لااقل بیائید آزاد مرد باشیم. به امتحانش می ارزه.خدانگهدار شما و من.
حالا تو سایه نشینی مثل من-خوابای ابری می بینی مثل من-چقدر اینجا می خوری خون جگر-کبوتر عصاتو بندازو و بپر (عبدالجبار کاکایی - فریدون هم این ترانه رو خونده) امشب غذا چی داریم نون و بوریشت داریم.
سعی کنید فکر کنید منطقی فکر کنید آدم بسازید تا آدم شوید نترسید چون مرگ انتهای زندگی نیست لااقل بیائید آزاد مرد باشیم. به امتحانش می ارزه.خدانگهدار شما و من.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home